معنی نیک سیرت

لغت نامه دهخدا

نیک سیرت

نیک سیرت. [رَ] (ص مرکب) خوش خلق. (ناظم الاطباء). خوش خو. (فرهنگ فارسی معین). پارسا. (ناظم الاطباء). آنکه باطنش از عیب و نقص مبرا باشد. (فرهنگ فارسی معین). پاک نهاد. نیکونهاد. صافی ضمیر. نیک دل. پاک ضمیر:
صاحب دل نیک سیرت علامه
گو کفش دریده باش و خلقان جامه.
سعدی.
درون مردمی چون ملک نیک سیرت
برون لشکری چون هژبران جنگی.
سعدی.
درویش نیک سیرت پاکیزه رای را
نان رباط و لقمه ٔدریوزه گو مباش.
سعدی.

فرهنگ عمید

نیک سیرت

خوش‌خلق، خوش‌خو،

حل جدول

نیک سیرت

خوش خو، خوش خلق

فرهنگ فارسی هوشیار

نیک سیرت

خوشخو، خوش خلق، پارسا پاکسرشت فرو دهنده (صفت) خوش خو خوش خلق، آنکه باطنش از عیب و نقص مبرا باشد: پارسا: ((شاهزاده خوب صورت نیک سیرت. . . که آتش شمشیر آبدارش بهرام را چون سپند میسوخت. . . ))

معادل ابجد

نیک سیرت

750

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری