معنی هلیم
لغت نامه دهخدا
هلیم. [هََ] (اِ) به فارسی عبارت از مرق و گوشت و گندم مهراء پخته است و در افعال مانند هریسه. (حکیم مؤمن). خوراکی است که از بلغور و گوشت پزند و در ضمن پختن پیوسته به هم زنند تا لعاب گیرد و سپس بر آن روغن و گونه ای از ادویه ٔ معطر (بیشتر دارچین) ریزند.
هلیم. [هََ] (ع ص) چسبنده از هر چیزی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || گل لاصق بشی ٔ. (مخزن الادویه) (حکیم مؤمن).
فرهنگ معین
(هَ) (اِ.) نک هریسه.
فرهنگ عمید
عنصر گازی سبک، بیرنگ، بیبو، که برای پُر کردن بالنها و در جوشکاری کاربرد دارد،
حل جدول
هریسه
فرهنگ فارسی هوشیار
از ریشه ی پارسی هلام هلیم هریسه، چسبنده دوسنده: چون هلیم
معادل ابجد
85