معنی هم‌نشینی

لغت نامه دهخدا

همنشینی

همنشینی. [هََ ن ِ] (حامص مرکب) هم نشینی. همنشین شدن. با کسی نشستن:
پای درکش ز همنشینی شان
دیده بردوز تا نبینی شان.
سنائی.
- همنشینی کردن، با کسی همنشین و دوست شدن. مجالسه. (یادداشت مؤلف).

فرهنگ عمید

همنشینی

قرین بودن، همراه بودن،
مصاحبت، هم‌نشستی،

حل جدول

همنشینی

صحبت

تجالس


هم‌نشینی

منادمت

مترادف و متضاد زبان فارسی

هم‌نشینی

حشر، خلط، صحبت، مجالست، مصاحبت، معاشرت، همدمی

فارسی به انگلیسی

همنشینی‌

Association, Company, Society

معادل ابجد

هم‌نشینی

465

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری