معنی هم رای
لغت نامه دهخدا
هم رای. [هََ] (ص مرکب) هم اندیشه. هم عقیده:
روان سواران توران سپاه
بدان رای گشتند هم رای شاه.
فردوسی.
ز قومی پراکنده خلقی بکشت
دگر جمع گشتند و هم رای و پشت.
سعدی.
|| هم پیمان:
سوی گنجینه رفتندآن دو هم رای
ندیدند از جواهر هیچ بر جای.
نظامی.
فرهنگ عمید
دو یا چند تن که دارای یک رٲی و عقیده باشند. همداستان، یکدل،
حل جدول
موافق
فارسی به انگلیسی
Unanimous
فارسی به عربی
جماعی
فارسی به آلمانی
Ablehnung [noun]
معادل ابجد
256