معنی هوو

لغت نامه دهخدا

هوو

هوو. [هََ] (اِ) دو زن که در نکاح یک مرد میباشند، هریک مر دیگری را هوو خوانند. (برهان) (غیاث اللغات). ضره. (السامی فی الاسامی). وسنی. بنانج. گولانج. هبو. هم شوی. (یادداشت مؤلف). انباغ. (آنندراج) (غیاث اللغات).
- امثال:
مثل هوو.
هوو هوو را خوشگل می کند، جاری جاری را کدبانو.
هوو هووست اگر همه سبوست.

فرهنگ معین

هوو

(هَ) (اِ.) وسنی، دو زن که یک شوهر داشته باشند.

فرهنگ عمید

هوو

دو زن که یک شوهر داشته باشند هرکدام هووی دیگری نامیده می‌شود، بناغ، همشوی، وسنی،

حل جدول

هوو

کابوس کد بانوی خانه، وسنی، فیلمی از داوودنژاد، رقیب زن، دوزن با یک شوهر

وسنی

آموسنى

کابوس کد بانوی خانه، وسنی، فیلمی از داوود نژاد، رقیب زن، دو زن با یک شوهر

آموسنی

مترادف و متضاد زبان فارسی

هوو

وسنی، هم‌شو

فرهنگ فارسی هوشیار

هوو

دو زن که یک شوهر داشته باشند

معادل ابجد

هوو

17

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری