معنی هویدا
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
آشکار، پیدا، روشن. [خوانش: (هُ وَ) (ص.)]
فرهنگ عمید
پیدا، آشکار، ظاهر، واضح و روشن،
* هویدا شدن: (مصدر لازم) ظاهر شدن، آشکار شدن،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
آشکار، آشکارا، بدیهی، پدید، پدیدار، پیدا، جلی، ظاهر، مبرهن، محسوس، مرئی، مشهود، معلوم، نمایان، نمودار، نمودار، واضح،
(متضاد) پنهان، پوشیده
فارسی به انگلیسی
Apparent, Clear, Conspicuous, Definite, Distinct, Evident, Manifest, Obvious, Outward, Overt, Palpable, Patent, Plain, Sharp, Transparent
فارسی به عربی
سامی، واضح
نام های ایرانی
پسرانه، آشکار و نمایان، روشن، آشکار، نمایان
فرهنگ فارسی هوشیار
آشکارا، ظاهر، روشن، سخت پیدا
فارسی به آلمانی
Offensichtlich [adjective]
معادل ابجد
26