معنی هیس

لغت نامه دهخدا

هیس

هیس. [هََ] (ع اِ) آماج. (منتهی الارب) (آنندراج). || جمیعاسباب برزیگری از جفت گاو و جز آن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). لغت عمانی است. (اقرب الموارد). || (مص) به افزونی گرفتن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). || به پا کوفتن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || پراکنده کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). || رفتن به هر نوع که باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). رفتن. (تاج المصادر بیهقی).

هیس. (صوت) در تداول، آهسته گوی. آهسته رو. آواز مده. هیچ مگوی. خاموش ! آهسته ! یواش ! صوتی است که از آن امر به آهسته گفتن یا سکوت کردن خواهند و در آن تحذیر یا تنبیه گونه ای است که مخاطب را از بیدار شدن خفته یا متألم شدن بیماری آگاه کنند یا از شنیدن کسی که نباید بشنود ترسانند. (یادداشت مرحوم دهخدا).

حل جدول

هیس

کلمه سکوت، فرمان سکوت، خاموش

خاموش

محمدرضا کاتب (ققنوس)

کلمه سکوت، فرمان سکوت، خاموش، اثری از محمدرضا کاتب

فارسی به انگلیسی

هیس‌

Hiss, Whoosh

فارسی به عربی

هیس

اوزه

ترکی به فارسی

گویش مازندرانی

هیس

از اصوات جهت حرکت گوسفندان، ساکت و آرام

فرهنگ فارسی هوشیار

هیس

آهسته گوی، آهسته رو، یواش

فارسی به آلمانی

هیس

Gans (f)

معادل ابجد

هیس

75

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری