معنی وارفته
لغت نامه دهخدا
وارفته. [رَ ت َ / ت ِ] (ن مف مرکب) مضمحل. || متلاشی شده. (ناظم الاطباء). || در تداول زنان سست و بی نیروی کار و بی فکرو جز آن: خاله وارفته. (از یادداشتهای مؤلف). شل وول. بی دست و پا. بی سر و زبان. بی جربزه. و رجوع به وارفتن شود. || گداخته. (ناظم الاطباء).
فرهنگ معین
از هم پاشیده، (عا.) تنبل، بی حال، متحیر، گیج، تعجب کرده. [خوانش: (رَ ت ِ) (ص مف.)]
فرهنگ عمید
سست و بیحال،
جدا شده و متلاشی،
تنبل، شُل،
حل جدول
متلاشی شده، از هم باز شده از سفتی، شُل
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیحال، سست، شل، حیرتزده، متعجب، هاجوواج، له، متلاشی
فارسی به انگلیسی
Lackadaisical, Languid, Mushy
معادل ابجد
692