معنی وراج و پر حرف

حل جدول

وراج و پر حرف

پرحرف، پرگو، بیهوده‌گو


پر حرف

زیاده گو، حراف، وراج


کنایه از ادم پر حرف

وراج

لغت نامه دهخدا

وراج

وراج. [وِرْ را] (ص) از وَرّاج، مبدل عربی اَرّاج. بسیار دروغگوی. ورغلاننده از مصدر اَرج و اَریج و اَریجَه به قیاس ور و ور زدن به وراج بدل شده. پرحرف. روده دراز. (فرهنگ فارسی معین). || پرگوی. (یادداشت مؤلف): این زن کنجکاوو وراج از زیر و بالای زندگی آنها خیلی چیزها فهمیده بود. (فرهنگ فارسی معین از شوهر آهو خانم ص 522).


پر و پر

پر و پر. [پ َ رُ پ َ / پ ِ رُ پ ِ] (اِ صوت) پِرپِر. حرکت پر (؟):
پر پروانه پی درک تف شمع بود
چونکه پر یافت بخواهد پر و پر پاریدن.
مولوی.
رجوع به پِرپِر شود.

فرهنگ معین

وراج

(وِ رّ) (ص.) (عا.) پُر حرف، روده دراز.

واژه پیشنهادی

پر حرف

پر چانه

سخنگوی

بسیارگو

فرهنگ فارسی هوشیار

پر حرف

پر چانه روده دراز بسیار گفت گفت برو ای مرد بسیار گفت (صفت) پرگوی بسیار گوی روده دراز پر نفس: آدم پرچانه ایست.


وراج

پرحرف، روده دراز

فرهنگ عمید

وراج

پرحرف، پرگو، بیهوده‌گو،

گویش مازندرانی

وراج

پرگو

مترادف و متضاد زبان فارسی

وراج

بیهوده‌گو، پرچانه، پرچانه، پرحرف، پرگو، حراف، روده‌دراز، مکثار، هرزه‌چانه، هرزه‌درا، یاوه‌گو،
(متضاد) کم‌حرف

فارسی به عربی

وراج

ثرثار، کثیر الکلام، مهذار

معادل ابجد

وراج و پر حرف

706

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری