معنی وردان

لغت نامه دهخدا

وردان

وردان. [وِ] (اِ) دانهای [دانه های] سخت را گویند که از اعضای آدمی برمی آید و به عربی ثؤلول میگویند. (ناظم الاطباء) (برهان) (انجمن آرا). آن را به فارسی ژخ گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). آژخ. زگیل. (فرهنگ فارسی معین).

وردان. [وِ] (اِ) ج ِ ورد. شاگردان و مریدان. (برهان). رجوع به ورد شود.

وردان. [وَ] (ع اِ) بنت وردان. رجوع به «بنت وردان » شود.

وردان. [وَ] (اِ) وردنه. اطاقی که جلو آن باز باشد. (ناظم الاطباء).

وردان. [وَ] (اِخ) دهی است از دهستان کره سنی بخش سلماس شهرستان خوی، در 9 هزارگزی باختری سلماس، دارای 320 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

فرهنگ معین

وردان

(وِ) (اِ.) زگیل.

فرهنگ عمید

وردان

آزخ، زگیل،

حل جدول

وردان

زگیل

معادل ابجد

وردان

261

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری