معنی ویزا

لغت نامه دهخدا

ویزا

ویزا. (فرانسوی، اِ) روادید. توشیح و امضای گذرنامه از طرف هیأت سیاسی کشوری که دارنده ٔ گذرنامه قصد رفتن بدان را دارد، و آن به منزله ٔ اجازه ٔ ورود صاحب گذرنامه به آن کشور است.

فرهنگ معین

ویزا

[فر.] (اِ.) مجوز ورود اتباع یک کشور به کشور دیگر.

فرهنگ عمید

ویزا

اجازه‌نامه‌ای که نمایندۀ یک کشور، برای سفر به آن کشور، به اتباع بیگانه می‌دهد، روادید،

حل جدول

ویزا

روادید

فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

فارسی به عربی

ویزا

تأشیره

فرهنگ فارسی هوشیار

ویزا

لاتینی به مانک دیده شده روادید (اسم) توضیح و امضای گذر نامه از طرف هیئت سیاسی کشوری بیگانه که بمنزله اجازه ورود صاحب گذرنامه به آن کشور است روادید

فارسی به ایتالیایی

معادل ابجد

ویزا

24

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری