معنی پاره کردن

حل جدول

پاره کردن

جر

جِر

دراندن

گسیختن

مترادف و متضاد زبان فارسی

پاره کردن

جردادن، دریدن، شکافتن، قطع کردن، گسستن، گسیختن

فارسی به انگلیسی

پاره‌ کردن‌

Cleave, Cut, Lacerate, Pull, Rend, Rupture, Sever, Slash, Split, Sunder, Tear

فارسی به ترکی

فارسی به عربی

پاره کردن

تمزق، دمعه، عصاره، قصاصه، قطع، مزق

فرهنگ فارسی هوشیار

پاره کردن

(مصدر) از هم دریدن شکافتن بریدن قطع کردن.

فارسی به ایتالیایی

پاره کردن

stracciare

strappare

sbranare

فارسی به آلمانی

پاره کردن

Abschneiden, Aufschnitt (m), Kürzung (f), Schliff, Schnitt (m)

واژه پیشنهادی

پاره کردن

گسیختن

بردریدن

معادل ابجد

پاره کردن

482

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری