معنی پاره کردن
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
جردادن، دریدن، شکافتن، قطع کردن، گسستن، گسیختن
فارسی به انگلیسی
Cleave, Cut, Lacerate, Pull, Rend, Rupture, Sever, Slash, Split, Sunder, Tear
فارسی به ترکی
parçalamak
فارسی به عربی
تمزق، دمعه، عصاره، قصاصه، قطع، مزق
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) از هم دریدن شکافتن بریدن قطع کردن.
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Abschneiden, Aufschnitt (m), Kürzung (f), Schliff, Schnitt (m)
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
482