معنی پارگی

لغت نامه دهخدا

پارگی

پارگی. [رَ / رِ] (حامص) چگونگی چیزی پاره. انخراق. کهنگی و دریدگی. (غیاث اللغات). || قحبگی. (برهان). || (اِ) حوض کوچک که آب غسلخانه و مطبخ در آن جمع شود. (غیاث اللغات). و ظاهراً مصحف یا مخفف پارگین است.

فرهنگ معین

پارگی

دریدگی، کهنگی، جزئیت، قحبگی. [خوانش: (رِ) (حامص.)]

فرهنگ عمید

پارگی

دریدگی، پاره بودن،

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

پارگی

انخراق، انقطاع، دریدگی، گسیختگی

فارسی به انگلیسی

پارگی‌

Rent, Rip, Rupture, Snag, Split, Tear

فارسی به عربی

پارگی

تمزیق، دمعه

فرهنگ فارسی هوشیار

پارگی

‎ دریدگی کهنگی انخراق. ‎، جزئیت جز ء بودن، قحبگی. (اسم) گودالی که در آن آبهای ناپاک گرد آید از آب حمام مطبخ سرای غسلخانه و جز آن گنداب مرداب منجلاب، خندق گونه ای که برگرد شهر برای گرد آمدن آبهای آلوده می ساختند، مزبله.

فارسی به ایتالیایی

پارگی

strappo

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

پارگی

233

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری