معنی پاسداری
لغت نامه دهخدا
پاسداری. (حامص مرکب) پاسبانی. || رعایت. احترام. حرمت.
فرهنگ معین
پاسبانی، رعایت، احترام. [خوانش: (حامص.)]
فرهنگ عمید
نگهبانی، مراقبت،
حل جدول
صیانت
مترادف و متضاد زبان فارسی
پاس، پاسبانی، حراست، محارست، محافظت، مواظبت، نگاهداشت، نگهبانی، نگهداری، وقایت، یتاق، رعایت، ملاحظه، احترام، حرمت
فارسی به انگلیسی
Patrol, Ward, Watch
فارسی به عربی
دوریه، ساعه یدویه
فرهنگ فارسی هوشیار
پاسبانی، رعایت احترام حرمت.
فارسی به آلمانی
Beachtenuhr (f), Bewachen, Uhr (f)
معادل ابجد
278