معنی پاسنگین

لغت نامه دهخدا

پاسنگین

پاسنگین. [س َ] (ص مرکب) آنکه دیر دیر بدیدار خویشان و دوستان شود.


پاسبک

پاسبک. [س َ ب ُ] (ص مرکب) مبارک قدم. مقابل پاسنگین. || جِلف. بی وقار.

حل جدول

پاسنگین

بدقدم


بدقدم

پاسنگین

فرهنگ معین

پاسنگین

(سَ) (اِمر.) آن که دیر به دیدار دوستان و خویشان برود.

فرهنگ فارسی هوشیار

پاسنگین

(اسم) آنکه دیر دیر بدیدار دوستان و خویشان شود.


پاسبک

مبارک قدم (اسم) کسی که قدمش مبارک است مقابل پاسنگین، جلف بی وقار.

انگلیسی به فارسی

heavy footed

پاسنگین

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

پاسنگین

193

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری