معنی پالت

لغت نامه دهخدا

پالت

پالت. [ل ِ] (اِ) مصحّف بلوط. در اَرَسباران. رجوع به بلوط شود.

فرهنگ معین

پالت

شستی نقاشی (تخته رنگ)، سکوی قابل حمل بیشتر از جنس چوب برای جابه جا کردن مواد و بسته ها، سازه های مسطح و کوچک چوبی که زیر بار قرار دهند تا بتوان آن را با افرازه بلند کرد. بارکف. (فره). [خوانش: (لِ) [فر.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

پالت

تختۀ بیضی‌شکلی که نقاشان روی دست چپ خود می‌گیرند و رنگ‌هایی را که لازم دارند در روی آن آماده و ترکیب می‌کنند،

حل جدول

پالت

از گروه های موسیقی پاپ

فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

پالت

تخته بیضی شکل که نقاشان روی دست خود میگیرند که رنگهای لازمه را آماده کنند

معادل ابجد

پالت

433

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری