معنی پایدار
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(ص فا.) استوار، پابرجا، ثابت.
فرهنگ عمید
پاینده، جاویدان، باقی: نباشد همی نیک و بد پایدار / همان به که نیکی بُوَد یادگار (فردوسی: ۱/۸۵)،
برقرار،
استوار، ثابت،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
استوار، بادوام، باقی، برقرار، پابرجا، پایا، ثابت، جاوید، جاویدان، لایزال، ماندنی، محکم، مدام، مستدام، مستقر، مقاوم، نوشه، واثق،
(متضاد) ناپایدار، سست
فارسی به انگلیسی
Adamant, Abiding, Constant, Enduring, Firm, Inalterable, Incessant, Indissoluble, Lasting, Perennial, Persistent, Resistant, Stable, Strong, Survivable, Undying, Unfailing
فارسی به عربی
اسطبل، التزام، دائم، صوم، لا ینضب
فرهنگ فارسی هوشیار
ثابت، دائم، باقی، استوار، قائم، قوی، پابرجا
فارسی به آلمانی
Beständig [adjective], Dauerhaft, Dauernd, Ständig, Fasten, Schnell, Waschecht
معادل ابجد
218