معنی پرز

گویش مازندرانی

پرز

پرز کرک

پرهیز غذایی، اجتناب بیمار از خوردن برخی خوراکی های ناسازگار...

لغت نامه دهخدا

پرز

پرز. [پ ُ] (اِ) آنچه از پشم یا پنبه یا ابریشم و جز آن که برتر از بوم تار و پود در جامه ایستد. آن باشد که بر سقرلات و دیگر پشمینه ها بعد از پوشیدن بهم رسد. (برهان). ناهمواریها که از پود یا تار ناهموار زاید در جامه. غفر. زیبر. پرزه. هدَبه. (دهار). برزج. خواب. خمل که بر زبر مخمل و دیگر جامه هاست. زغب:
از چه خیزد در سخن حشو از خطابینی طبع
وز چه روید پرز بر جامه ز ناجنسی لاس.
انوری.
پرز پلاس آخور خاص همام دین
دستارچه ٔ معنبر و برگستوان ماست.
خاقانی.
زین خام که دارد جگر پخته تریزش
پرزی به هزار اطلس معلم نفروشم.
خاقانی.
|| کرک که بر بهی و برگ آن است. کرک. کلک. مویها یا پرهای ریز کوتاه بر سر بعض مرغان چون مرغابی و غیره:
نگرید آبی و آن رنگ رخ آبی
گشته از گردش این چنبر دولابی
رخ او چون رخ آن زاهد محرابی
بر رخش براثر سبلت سقلابی
یا چنان زرد یکی جامه ٔ عتابی
پُرز برخاسته زو چون سر مرغابی.
منوچهری.
|| لیقه ٔ دوات. (برهان). || آنچه از خاکستر نرم بر روی اخگر پدید آید. خاکستر سخت سبک و نرم که بر روی آتش نشیند. || آنچه زنان بخود برگیرند. (برهان). فرزجه. پرزَه. شافه. حمول.
- پرز معده، خمل آن. و رجوع به پرزه شود.

پرز. [پ ِ رِ] (اِخ) آنتونیو. از رجال سیاست اسپانیا. مولد او بسال 1534 م. در من رآل دُ آریزا و وفات در 1611 م. وی وزیر فیلیپ دوم بود لکن فیلیپ بر او خشم گرفت و وی را بر خلاف حق و عدالت به محاکمه کشید.


پرز گالدس

پرز گالدس. [پ ِ رِ دُ] (اِخ) بِنیتو. رجوع به گالدُس شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

پرز

(اسم) آنچه زنان بخود بر گیرند شافه حمول. (اسم) ‎-1 آنچه از پشم یا ابریشم یا ماهوت که بجهت ناهمواریهای بافت یا بافت مخصوص روی تار و پود جامه و مانند آن ایستد پرزه برزج خمل خواب، کرک که بر به و هلوو مانند آن و برگ بعض میوه ها باشد. -3 پرهای ریز کوتاه که بر بعض میوه ها باشد، پرهای ریز کوتاه که بر بعض مرغان (چون مرغابی) روید، لیقه دوات، خاکستر نرم و سبک که بر روی آتش نشیند. یا پرز معده.

فرهنگ عمید

پرز

کُرک،
(زیست‌شناسی) تارهایی بسیارنازک و شبیه کرک که روی بعضی از میوه‌ها، از قبیل هلو، به، و مانند آن‌ها وجود دارد،
خواب پارچه، از قبیل مخمل و ماهوت،
تارهایی شبیه پشم نرم که از ساییده شدن قالی و پارچه‌های پشمی جمع می‌شود،

حل جدول

پرز

لیقه دوات

خاو

موی نرم

فارسی به عربی

پرز

غفوه

فارسی به آلمانی

پرز

Nickerchen (n), Noppe (f), Schläfchen

فرهنگ معین

پرز

خواب مخمل، فرش، چیزی شبیه کرک که روی میوه هایی مانند به و هلو وجود دارد، پرهای ریز کوتاه که بر بعضی مرغان روید. [خوانش: (پُ) [معر.] (اِ.) = پرزه: ]

مترادف و متضاد زبان فارسی

پرز

خمول، خواب، لیقه

فارسی به انگلیسی

پرز

Fluff, Fuzz, Lint, Nap, Pile, Shag

معادل ابجد

پرز

209

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری