معنی پهن کردن

لغت نامه دهخدا

پهن کردن

پهن کردن. [پ َ ک َ دَ] (مص مرکب) منبسط کردن. گستردن. باز کردن گستردنیها. گسترانیدن فرش و جز آن. فرش کردن، انداختن، چنانکه رختخواب و جز آن. بسط. انفراش. تمهید. گشودن. پهنیدن. اصفاح. (تاج المصادر). تشبیح. (تاج المصادر). فطح. (از منتهی الارب). اعراض. (از منتهی الارب):
گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش.
حافظ.
تصفیح، پهن کردن چیزی. (تاج المصادر). طمل، پهن کردن چیزی یا نان. (منتهی الارب). تعریض، پهن نمودن چیزی. (منتهی الارب). || تسطیح. (دهار) (زوزنی). || عریض ساختن چیزی، چون قطعات فلزات از زخم پتک. پخت کردن. (در تداول مردم قزوین). افزودن بر سطح چیزی از هر جانب.

فرهنگ معین

پهن کردن

وسیع کردن، پهناور ساختن، گستردن. [خوانش: (پَ. کَ دَ) (مص م.)]

حل جدول

فارسی به انگلیسی

پهن‌ کردن‌

Broaden, Extend, Splay, Spread, Widen

فارسی به عربی

پهن کردن

انتشار، توسع، سطح، وسع

فرهنگ فارسی هوشیار

پهن کردن

(مصدر) ‎-1 وسیع کردن فراخ ساختن، عریض کردن پهناور ساختن. -3 منبسط کردنگستردن:رو بقبله سفره سفیدی پهنمیکند (هنگام عقد) . -4 مسطح ساختن تسطیح.

فارسی به ایتالیایی

پهن کردن

distendere

stendere

estendere

فارسی به آلمانی

پهن کردن

Aufstrich (m), Ausbreiten, Spannweite (f), Streichen, Verbreitung (f)

معادل ابجد

پهن کردن

331

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری