معنی پولکی

لغت نامه دهخدا

پولکی

پولکی. [ل َ] (ص نسبی) منسوب به پولک. پولک دار. || که پول دوست گیرد: بچه را نباید پولکی کرد. || که رشوه پذیرد. که عادت به پول گرفتن دارد. آنکه معتاد بپول گرفتن است. مرتشی. رشوه گیر. رشوه خوار. معتاد به رشوه.

فرهنگ معین

پولکی

پول دوست، آن که رشوه پذیرد. [خوانش: (~.) (ص نسب.)]

(~.) (اِ.) نوعی آب نبات شبیه پولک.

فرهنگ عمید

پولکی

پول‌دوست،
رشوه‌گیر، رشوه‌خوار،

حل جدول

پولکی

از شیرینی های اصفهان

نوعی شیرینی اصفهانی

فارسی به انگلیسی

پولکی‌

Crass, Mercenary, Sordid, Squamous, Venal

فارسی به عربی

پولکی

مرتزق

گویش مازندرانی

پولکی

چرم روی کفل اسب که از دو طرف ران به رانکی وصل است تا رانکی...

معادل ابجد

پولکی

68

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری