معنی پینکی زدن
لغت نامه دهخدا
پینکی زدن. [ن َ زَ دَ] (مص مرکب) چرت زدن:
آن خواجه که چون چراغ یک آب نخورد
تا بود ز پرتوش کسی فیض نبرد
مانند چراغی که بود کم روغن
از اول عمر پینکی زد تا مرد.
باقر کاشی (ازآنندراج).
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Drowse, Nod
فرهنگ فارسی هوشیار
چرت زدن
فرهنگ عوامانه
چرت زدن است.
معادل ابجد
153