معنی چاخان
لغت نامه دهخدا
چاخان. (ترکی، ص) متملق. چاپلوس. با زرنگی و زیرکی. حقه باز. لافی. لاف زن. شارلاتانی در گفتار.زبان بازی. آنکه به تندی و چابکی گوید در فریفتن تو آنچه در دل ندارد. خوش محاوره. زبان آور. خوش آمدگو.
فرهنگ معین
[تر.] (ص.) دروغگو، حقه باز.
فرهنگ عمید
تملق، چاپلوسی،
(صفت) متملق، چاپلوس، خوشامدگو، زبانباز،
(صفت) لافزن،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
پشتهمانداز، حراف، حقهباز، شارلاتان، گزافه، لاف، لافزن، گزافهگویی، گزافهگو، خشتمال، دروغگو، دروغزن، دروغباف، دروغ، حرفمفت
فارسی به انگلیسی
Braggart, Blarney, Boaster, Boastful, Boastfulness, Braggadocio, Bragger, Flatterer, Flatulent, Jive, Loudmouth, Magniloquent, Malarkey Or Malarky, Name-Dropper, Popinjay, Pseudo, Talk, Vainglorious, Wind
فارسی به عربی
خدعه، متبجح، مشعوذ
فرهنگ فارسی هوشیار
چاخن: ترکی پشت هم انداز (صفت) حقه باز شارلاتان.
فارسی به آلمانی
Quacksalber [noun]
معادل ابجد
655