معنی چیت
فارسی به انگلیسی
Calico, Print
فرهنگ فارسی هوشیار
لغت نامه دهخدا
چیت. [] (اِ) ریگ مخصوص یا ماسه ٔ نرم که در کنار رودخانه باشد. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ذیل رمل). ریگ. (یادداشت مؤلف). رجوع به ریگ شود.
چیت. (اِ) نام درختی جنگلی از انواع افراست و در تمام جنگلهای شمال ایران از جلگه تا ییلاق میروید. و در نور و کجور مازندران آن را شیردار، در آستارا و طوالش و کوهپایه ٔ گیلان ککم و کیکم، در لاهیجان و رودسر و شهسوار آج و دردیلمان چیت مینامند. کرب. اولس. رجوع به کرب شود.
چیت. (هندی، اِ) نوعی منسوج پنبه ای نازک. پارچه ای از پنبه ٔ بافته ٔ نازک. پارچه ٔ نخی ومعمولاً منقش به نقشهای خرد یا درشت از گل و غیره.
چیت ساز
چیت ساز. (نف مرکب) (مرکب از «چیت » + «ساز» مخفف سازنده) چیتگر. سازنده ٔ چیت. || آنکه چیت ها را رنگ کند:
به این قالب خشک بی جان مرا
حیات است از چیت سازان مرا.
طاهر وحید (از آنندراج).
چیت بند
چیت بند. [ب َ] (اِخ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل. در ده هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد نزدیک مرز افغانستان واقع شده و 166 تن سکنه دارد.از رودخانه ٔ هیرمند آبیاری میشود. محصولش غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
چیت و پیت
چیت و پیت. [ت ُ] (اِ مرکب، از اتباع).
فرهنگ معین
[هند.] (اِ.) پارچه نخی نازک و گلدار دارای رنگ های گوناگون.
فرهنگ عمید
پارچۀ نخی نازک گلدار به رنگهای مختلف، چهیت،
حل جدول
گویش مازندرانی
اعلام فسخ و پایان در بازی و یا برخی امور، نوعی پارچه ی گلدار...
فارسی به عربی
شاش
معادل ابجد
413