معنی کارآمد
لغت نامه دهخدا
کارآمد. [م َ] (ن مف مرکب) آنکه کارها را به نیکوئی انجام دهد. آنکه کار داند، گوئیم: مردی یا زنی کارآمد است:
بجز فرهاد کورا تیشه ٔ آخر بکار آمد
به این فرزانه ده یک مرد کارآمد نمی آید.
محسن تأثیر (از آنندراج).
|| شی ٔ قابل استعمال.
فرهنگ معین
(مَ) (ص مف.) شایسته، کاردان.
فرهنگ عمید
کاردان، کارآزموده، شایسته، کسی که کارها را بهخوبی انجام میدهد،
چیزی که به کار آید و سودمند باشد،
حل جدول
به دردخور
مترادف و متضاد زبان فارسی
باتدبیر، حاذق، خبره، فعال، کارآ، کارآزموده، کارآمد، کاردان، کارکشته، کاری، ماهر،
(متضاد) بیتدبیر، بیفکر
فارسی به انگلیسی
Diplomatic, Working
فارسی به ترکی
verimli
فرهنگ فارسی هوشیار
آنکه کارها را به نیکوئی انجام دهد
معادل ابجد
266