معنی کارنامک

لغت نامه دهخدا

کارنامک

کارنامک. [م َ] (اِ مرکب) کارنامه. رجوع به کارنامه و ص 58، 81، 84، 109 کتاب «ایران در زمان ساسانیان » شود.

حل جدول

کارنامک

معادل فارسی رزومه/ سی وی

رزومه

فارسی به انگلیسی

معادل ابجد

کارنامک

332

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری