معنی کارگزاری
لغت نامه دهخدا
کارگزاری. [گ ُ] (حامص مرکب) عمل. کفایت. || شغل کارگذار. جای کارگذار. || (اِ مرکب) بنگاه هائی است که معامله ٔ اشخاص را بر عهده گرفته برای خرید و فروش خانه یا سایر راهنمائی مزد گرفته و کاری انجام میدهند. (فرهنگستان).
فرهنگ عمید
شغل و عمل کارگزار،
مؤسسهای که واسطۀ خریدوفروش املاک و سایر معاملات میشود،
(سیاسی) [منسوخ] محل استقرار کارگزار،
حل جدول
نمایندگی خرید و فروش
بخش اداری یک حکومت یا سازمان بین المللی، تشریفات اداری مربوط به ارسال محموله، عمل و کفایت، بنگاه هایی است که معامله اشخاص را بر عهده گرفته برای خرید و فروش خانه یا سایر راهنمایی مزد گرفته و کاری انجام می دهند، نمایندگی خرید و فروش
آژانس
مترادف و متضاد زبان فارسی
عاملی، کارگشایی، ماموریت، مباشرت
معادل ابجد
459