معنی کجرو ومنحرف

حل جدول

کجرو ومنحرف

گمراه


کج ومنحرف

گمراه


کجرو و منحرف

بیراه


منحرف

برگشته، خمیده، کجرو، گمراه

لغت نامه دهخدا

کجرو

کجرو. [ک َرَ / رُو] (نف مرکب) کج رونده. که صراط مستقیم نپوید. رونده براه کج. که براه مستقیم نرود:
تا در این رشته ای که مسکن تست
نفست ار کجرو است دشمن تست.
سنائی.
فلک کجروتر است از خطترسا
مرا دارد مسلسل راهب آسا.
خاقانی.
سرآهنگ پیشینه کجرو کند
نوایی دگر در جهان نو کند.
نظامی.
همچو فرزین کجرو است ورخ سیه بر نطع شاه
آنکه تلقین می کند شطرنج مر لیلاج را.
مولوی.
عرقال، مرد کجرو که به راه مستقیم نیاید و ثبات نورزد. (منتهی الارب).


کج ادا

کج ادا. [ک َ اَ] (ص مرکب) بدادا. کجرو و ستیزه جو. رجوع به بدادا شود.


تاریک جوی

تاریک جوی. (نف مرکب) ظلمت طلب. بیراهه رو. منحرف. کجرو:
بپرسید کار پرستش بچیست
بنیکی ّ یزدان گراینده کیست
چنین داد پاسخ که تاریک جوی
روان اندرآرد بباریک موی.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2539).


طالع نگون

طالع نگون. [ل ِ ع ِ ن ِ] (ترکیب وصفی) نگون طالع. بخت بد.ستاره ٔ نحس. اقبال ناسازگار. طالع نحس:
ای طالع نگون من ای کجرو حرون
ای نحس بی سعادت وی خوف بی رجا.
مسعودسعد.
گل آلوده ای راه مسجدگرفت
ز بخت نگون طالع اندرشگفت.
سعدی.

مترادف و متضاد زبان فارسی

کجرو

منحرف، گمراه


منحرف

بیراهه‌رو، فاسد، خراب، آن‌کاره، پالان‌کج، سست‌قدم، کجرو، گمراه، منحط، انحراف‌دار، قیقاج، متمایل، ناراست، ملحد،
(متضاد) مهتدی

فارسی به انگلیسی

کجرو

Deviant, Deviator, Wrongheaded


آدم‌ کجرو

Deviate

فرهنگ فارسی هوشیار

کجرو

کج رونده، بی قانون، کج رفتاری


عاند

کجرو، ستیزه کار


رو

رونده، مانند تندرو، میانه رو، کجرو

معادل ابجد

کجرو ومنحرف

613

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری