معنی کریه

لغت نامه دهخدا

کریه

کریه. [ک َ] (ع اِ) شیر بیشه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد).

کریه. [ک َ] (ع ص) ذوالکراهه. (اقرب الموارد). قبیح و ناپسند داشته. (ناظم الاطباء). ناپسند و ناخوش داشته. (منتهی الارب). رویی که دشوار بود دیدن آن از زشتی. (از مهذب الاسماء). زشت. ناپسند. ناخوش داشته. ناگوار. ناپاک. نفرت انگیز. چرکین. (ناظم الاطباء).مکروه. شنیع. ناپسند. (یادداشت مؤلف):
به یکی زخم تپانچه که بدان روی کریه
بزدم جنگ چه سازی چه کنی بانگ و ژغار.
بوالمثل.
از سهم روی و بانگ نفیر کریه او
هر زنده گوش و چشم همی داشت کور و کر.
مسعودسعد.
آن به آید که شوم زشت و کریه
تا بوم ایمن در این کهسار و تیه.
مولوی (مثنوی).
- کریه الرائحه، بدبوی. (یادداشت مؤلف).
- کریه الصوت، ناخوش آواز. (ناظم الاطباء). بدصدا.بدآوا. بدآواز: خطیبی کریه الصوت خود را خوش آواز پنداشتی. (گلستان).
- کریه الطعم، بدمزه. (یادداشت مؤلف).
- کریه المنظر، زشت روی. کریه منظر. رجوع به کریه منظر شود.
|| ناخواسته. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب).

فرهنگ معین

کریه

(کَ هْ) [ع.] (ص.) ناپسند، زشت.

فرهنگ عمید

کریه

زشت،
ناپسند، ناخواسته، ناپسندداشته،

حل جدول

کریه

زشت رو

مترادف و متضاد زبان فارسی

کریه

بد، بدگل، زشت، قبیح، ناپسند، ناخوشایند، ناگوار، نفرت‌انگیز، نفرت‌بار،
(متضاد) قشنگ

فارسی به انگلیسی

کریه‌

Abominable, Hideous, Ugly, Unsightly

فارسی به عربی

کریه

بذیی، شریر، قبیح، هجوم

فرهنگ فارسی هوشیار

کریه

ناپسند، زشت

فارسی به آلمانی

کریه

Obszo.n [adjective], Eklig, Garst, Garstig, Haesslich [adjective], Häßlich, Übel, Unappetitlich, Unartig

معادل ابجد

کریه

235

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری