معنی کمپانی
لغت نامه دهخدا
کمپانی. [ک ُ] (فرانسوی یا انگلیسی، اِ) شرکت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).شرکت تجارتی. (فرهنگ فارسی معین). || در تداول فارسی زبانان، صاحب و رئیس شرکت. (فرهنگ فارسی معین). || در تداول عوام فارسی زبان، سخت متمول. عظیم دارا: مگر من کمپانیم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پولدار. ثروتمند. (فرهنگ فارسی معین).
فرهنگ معین
شرکتی که برای تجارت یا صن عت تشکیل شود، اشخاصی که با وجود شراکت در سرمایه نام آنان در عنوان بنگاه درج نمی شود. (فره). [خوانش: (کُ) [فر.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
شرکت بزرگ دارای فعالیتهای تولیدی، خدماتی، یا مالی وسیع،
حل جدول
شرکت
مترادف و متضاد زبان فارسی
شرکت، کارتل، کنسرسیوم، پولدار، سرمایهدار، غنی
فرهنگ فارسی هوشیار
شرکت تجاری
معادل ابجد
123