معنی کنار
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(کُ) (اِ.) میوه درخت سدر.
(کِ یا کَ) (اِ.) پهلو، طرف. 2- آغوش، دامن.، ~ گود نشستن کنایه از: در کاری درگیر شدن.
فرهنگ عمید
پهلو، یک طرف چیزی،
* کنار آمدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]
با کسی سازش کردن و اختلاف خود را رفع کردن،
موافقت کردن،
درخت سدر،
میوۀ سدر،
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Aside, Beside, By, Edge, Epi-, Front, Para-, Margin, Up, Shore, Side
فارسی به ترکی
kenar
فارسی به عربی
اضافت الی، بعیدا، حافه، حد، دعامه، راند، شفه، عتله، علی حده، قائمه، قادم، مصرف، من قبل
تعبیر خواب
دیدن کنار (سدر) درخواب، دلیل مالی بود که بی غش بود. گویند که میوه آدم در بهشت کُنار بود. اگر بیند کنار خورد، دلیل که مال حلال یابد. - محمد بن سیرین
دیدن کنار (سدر) درخواب، دلیل بر مال حلال است و روزی فراخ. - امام جعفر صادق علیه السلام
ترکی به فارسی
کنار
فرهنگ فارسی هوشیار
گوشه و طرف، پهلو
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Abseits; getrennt, Aufführen, Auflisten, Auflistung (f), Begrenzen, Beschränken, Grenze (f), Höchstgrenze (f), Liste (f), Mit, Obergrenze (f), Bench, Böschung (f), Speicheradressbereich (m), Ufer (m), Folgend, Nächst-, Nächst, Nächste, Nächsten, Nächster (m), Nächstes
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
271