معنی کنایه از پرمدعا و افاده ای

حل جدول

کنایه از پرمدعا و افاده ای

گَنده دماغ


افاده

پز، فیس


پر افاده

پرادعا، پرمدعا، خودستا

فارسی به آلمانی

لغت نامه دهخدا

پرمدعا

پرمدعا. [پ ُ م ُدْ دَ] (ص مرکب) که سخن دراز کشد. که دعویهای باطل بسیار در محاجه آرد. که بسیار کاوَد در سخن چنانکه مخاطب را مانده کند.


افاده

افاده. [اِ دَ / دِ] (از ع، اِمص) در تداول عامیانه، کبر. برتنی. خودفروشی. تکبر. فیس. نخوت. عجب. (یادداشت بخط مؤلف). مأخوذ از تازی، اظهار فضل و شرف در صورتی که دارای آن نباشد. (ناظم الاطباء).
- افاده کردن، کبر نمودن. فیس کردن. (یادداشت بخط مؤلف). بخود بستن فضل و شرف. (ناظم الاطباء). افاده فروختن. رجوع به افاده فروختن و کردن شود.
- بی افاده، بی کبر. بی نخوت. غیرمتکبر.
- پرافاده، پرنخوت. بسیار متکبر. بسیار خودبین.
|| مأخوذ از تازی، بخشش. فایده. (ناظم الاطباء).


افاده فروختن

افاده فروختن. [اِ دَ / دِ ف ُ ت َ] (مص مرکب) در تداول بمعنی افاده کردن. تکبر کردن. خودبینی کردن. و رجوع به افاده کردن شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

پرمدعا

آنکه دعوی بسیار دارد


افاده

کبر، تکبر، فیس، نخوت

فرهنگ معین

افاده

(مص م.) فایده رساندن، سود دادن، (اِمص.) تکبر، خودبینی. [خوانش: (اِ دِ) [ع. افاده]]

فرهنگ عمید

پرمدعا

پرادعا، آن‌که دعوی بسیار دارد،
پرنخوت،


افاده

تکبر، خودبینی، خودنمایی،
فایده دادن، فایده رساندن،
فایده گرفتن،

فارسی به انگلیسی

پرمدعا

Assuming, Wise Guy

فرهنگ فارسی آزاد

افاده

اِفادَه، فایده رسانیدن، عَطا کردن، ایضاً: گرفتن و اکتساب کردن (مال، علم...)

فارسی به عربی

معادل ابجد

کنایه از پرمدعا و افاده ای

519

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری