معنی کنه
لغت نامه دهخدا
کنه. [ک َن ْ ن َ] (اِخ) کلنه. (قاموس کتاب مقدس). و رجوع به کلنه در همین لغت نامه و ایران باستان ج 1 ص 445 شود.
کنه. [ک َ ن َ / ن ِ] (اِ) جانوری که بر بدن گوسفند و شتر و گاو و خر و سگ امثال اینها چسبد و مانند شپش خون خورد و به عربی قراد گویندش و اگر خون او را در شراب داخل کنند و خورند در دم مستی آرد. (برهان) (آنندراج) (از غیاث). جانورکی که بر بدن گوسپند و شتر و گاو و خر و سگ و مرغ و جز آن چسبد و به تازی قراد گویند. (ناظم الاطباء). جانوری خرد باشد که در چهارپا افتد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 487). قراد. (بحر الجواهر) (منتهی الارب). طلح. (منتهی الارب). جانوری است خرد که برچهارپایان افتد چون گوسفند و شتر و امثال آن. جانورکی است خرد به اندازه ٔ لپه و گاه بزرگتر چون نیمه ٔ لوبیایی که از تن حیوان چون مرغ و شتر و گاو و گوسفندخون مکد و البته در علم آن به انواعی باشد. نام انواعی از حشرات خرد به اندازه ٔ لپه و ماش تا لپه ٔ نخودی درشت که بر تن گوسفند و اشتر و آدمی و دیگر جانوران چسبد و خون مکد و جای نیش آن برآماسد و درد کند و باشد که جانوری یا آدمی را سخت مسموم سازد با مدتی دراز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جانوری است از شاخه ٔ بندپایان از رده ٔ عنکبوتان و از دسته ٔ کنه ها. کنه ها اکثر طفیلی پستانداران از قبیل دامها و سگ و گربه و انسان می شوند و از خون آنها تغذیه می کنند. کنه ٔ سگ شبیه دانه ٔ کرچک است و بر روی پوست سگ و دیگر پستانداران محکم می چسبد و از خون حیوان تغذیه می نماید و بدنش بسیار حجیم می شودو به انسان نیز حمله می کند. کنه ٔ پرندگان که معمولاً بر روی پوست پرندگان استقرار می یابد و خون آنها را می مکد به انسان نیز حمله می کند. نوعی از کنه ها به نام غریب گز در کاروانسراها و اماکن عمومی قدیمی فراوان است و گزش آن انسان را دچار تب راجعه می کند. جلم.قراد. کنه ها راسته ٔ مشخص از رده ٔ عنکبوتیان و از شاخه ٔ بندپاییان که اکثر جانوران آن خطرناک و طفیلی دیگر پستانداران (از جمله انسان) می شوند و سبب بروز و اشاعه ٔ امراض ساری و عفونی از قبیل تب راجعه و جرب می گردند. کنه ها دارای قدی کوچک می باشند و بدنشان فقط از یک قطعه ساخته شده و اثر بندبندی در خارج نمایان نیست و سفالوتوراکس و شکم فقط به وسیله ٔ شیاری از هم جدا شده که حرکاتی در آن بند صورت نمی گیرد. نوع زندگی کنه ها متغیر است. بعضی از طعمه های زنده تغذیه می کنند و برخی از مواد آلی وگروهی بسیار انگلی هستند و از خون پستانداران و انسان تغذیه می نمایند. (فرهنگ فارسی معین):
زندگانیت باد الف سنه
چشم دشمنت برکناد کنه.
منجیک (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 487).
|| در تداول عامه، کسی که به اصرار به کسان متوسل شود و تا کارش را انجام ندهند آنان را رها نکند: عجب کنه ای است. (فرهنگ فارسی معین).
- مثل کنه چسبیدن، سماجت به خرج دادن. اصرار و ابرام بسیار کردن. (فرهنگ فارسی معین).
کنه. [ک َن ْ ن َ / ن ِ] (اِ) پلیته ٔ چراغ بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 507). فتیله ٔ چراغ. پلیته. (فرهنگ فارسی معین):
کنه رادر چراغ کرد سبک
پس در او کرد اندکی روغن.
رودکی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 507).
کنه. [ک ُن ْه ْ] (ع اِ) گوهر هر چیزی و پایان آن و اندازه و هنگام و وجه و روی آن و از این فعلی مشتق نمی شود. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). یقال: عرفته کنه المعرفه؛ شناختم آن را به حقیقت شناسائی. و ان کلام المرء فی غیر کنهه، ای فی غیر وقته. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). در عربی به معنی پایان چیزی و وقت کار و حقیقت چیزی. (غیاث). || (اصطلاح فلسفه) به معنی نهایت آمده است، کنه ذات یعنی حقیقت و واقعیت ذات آنطور که هست چنانکه گفته شده است: «کنه وجود خدا خرد کجا بردپی »؛ یعنی ذات حق را آنطور که هست به نهایت وجودی او، و اینکه در واقع چیست و ماهیت و حقیقت او را خرد درنیابد. و گویند معرفت به کنه و حقیقت و ذات را اراده کند یعنی معرفت و علم به ذات «اکتناء کردن » در اشیاء یعنی دقت و بررسی در کنه و حقیقت اشیاء. (فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی دکتر سجادی ص 265):
خرد حیران شده از کنه ذاتش
منزه دان ز اجرام و جهاتش.
ناصرخسرو.
سلطان یمین الدوله محمود در این واقعات اثرها نمود که افهام و اوهام از کنه آن قاصر آید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 ص 23).
توان در بلاغت به سحبان رسید
نه در کنه بی چون سبحان رسید.
سعدی.
جهان متفق بر الهیتش
فرومانده در کنه ماهیتش.
سعدی.
- کنه کار، پایان کار. (ناظم الاطباء).
- کنه مطلب، حقیقت آن. (ناظم الاطباء).
فرهنگ معین
(کُ) [ع.] (اِ.) حقیقت، باطن، پایان هر چیز.
(کُ نَّ یا نُِ) [ع. کنه] (اِ.) سایبان بالای در.
حشره ریزی که به پوست بدن حیوان یا انسان می چسبد و از طریق منافذ پوست خون را می مکد، کنایه از: آدم سمج و پررو،
(~.) (اِ.) فتیله چراغ، پلیته.
فرهنگ عمید
فتیلۀ چراغ: کنه را در چراغ کرد سبک / پس در او کرد اندکی روغن (رودکی۱: ۹۱)،
سایهبان بالای در، سقف یا پوشش بالای در خانه،
اصل، گوهر، حقیقت،
[قدیمی] پایان، نهایت چیزی،
(زیستشناسی) جانوری از خانوادۀ بندپایان با زندگی انگلی که بهوسیلۀ خرطوم خود خون حیوانات را میمکد،
(اسم، صفت) [مجاز] کسی که در امری سماجت بسیار کند، بدپیله، سمج: عجب آدم کنهای هستی!،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
اساس، اصل، پایه، جوهر، ذات، ته، ژرفا، عمق
فارسی به انگلیسی
End, Essence, Genius, Interior, Root, Substance
فارسی به ترکی
kene
تعبیر خواب
دیدن کنه در خواب بر سه و جه است. اول: عیال. دوم: خدم. سوم: مال. اگر دید کنه را می کشت دلیل بر نقصان این سه چیز است. اگر دید کنه را از خود می انداخت، دلیل بر نقصان این سه چیز است. اگر دید کنه را از خود می انداخت، دلیل که چیزی پنهان به او رسد و از آن متفکر شود. - امام جعفر صادق علیه السلام
دیدن کنه درخواب، دلیل عیال است. اگر بیند کنه اندامش را می خورد، دلیل که به قدر آن مالش تلف شود. اگر دید بر تن چهارپایان او کنه بود، دلیل که مردم را از چهارپایان او فائده بود. - محمد بن سیرین
۱ـ اگر خواب ببینید کنه ها بر تن شما می خزند، نشانه آن است که اوضاع مالی شما نابسامان خواهد شد.
۲ـ اگر خواب ببینید کنه ای را روی بدن خود له می کنید، نشانه آن است که از دست دشمنان خائن آزار خواهید دید.
۳ـ دیدن کنه های بزرگ بر تنه درخت، نشانه آن است که دشمنان با بیرحمی می کوشند ثروت و دارایی شما را به تصرف خود درآورند. - آنلی بیتون
ترکی به فارسی
کنه
گویش مازندرانی
فرهنگ فارسی هوشیار
گوهر هر چیزی و پایان آن و اندازه و هنگام و وجه و روی آن و از این فعلی مشتق نمیشود حشره ریزی که دارای هشت پای قلاب دار که در بدن بعضی از حیوانات مخصوصاً گوسفند تولید میشود
فرهنگ فارسی آزاد
کُنْه، حقیقت و جوهر هر شیء- ماهیّت- اصل و نهاد- غایت- وقت و موقع،
معادل ابجد
75