معنی کهنسال

فرهنگ عمید

کهنسال

سال‌خورده، پیر،

حل جدول

کهنسال

سالمند، پیر، مسن، سالدار

دیرزى

مسن

مترادف و متضاد زبان فارسی

کهنسال

پیر، جاافتاده، زال، سالخورده، سالمند، شیخ، فرتوت، قدیمی، کلان‌سال، مسن، معمر،
(متضاد) جوان، خردسال

فارسی به انگلیسی

کهنسال‌

Aged, Ancient, Antediluvian, Old, Hoary, Senior

فرهنگ فارسی هوشیار

کهنسال

پیر و سالخورده

معادل ابجد

کهنسال

166

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری