معنی کهن ترین و عمیق ترین دریاچه جهان

واژه پیشنهادی

لغت نامه دهخدا

ترین

ترین. [ت َ] (مزید مؤخر = تر، تفضیلی +ین نسبت) علامت صفت عالی. پساوندی است که چون بر صفتی افزون گردد آنرا ممتاز سازد. چون بد+ترین = بدترین. به + ترین = بهترین. بزرگ + ترین = بزرگ ترین:
از عباد ملک العرش نکو کارترین
خوشخویی، خوش سخنی، خوش منشی، خوش حسبی.
منوچهری.
چنان دان که نادان ترین کس تویی
اگر پند دانندگان نشنوی.
(از سندبادنامه ص 234).
تازه ترین سنبل صحرای ناز
خاصه ترین گوهر دریای راز.
نظامی.
مبارکتر شب و خرمترین روز
که دوشم قدر بود، امروز نوروز.
سعدی.
و رجوع به صفت شود.


زبون ترین

زبون ترین. [زَ ت َ] (ص عالی) حقیرترین. خردترین. کوچک ترین: کُتَع؛ زبون ترین بچه ٔ روباه. (منتهی الارب). || پست ترین جنس. ردی ترین. نامرغوب ترین: نوعی [از زبیب] که بیدانه است و کشمش نامند، بهترین او سبز و زبونترین اوسیاه است. (تحفه ٔ حکیم مؤمن: زبیب). زبرجد را انواع است و زبونترین، زبرجد هندی است. (مخزن الادویه).

فرهنگ عمید

ترین

علامت صفت عالی که در آخر بعضی کلمات درمی‌آید و برتری و رجحان کسی یا چیزی را بر کسان یا چیزهای دیگر می‌رساند: بهترین، خوب‌ترین، داناترین،

کلمات بیگانه به فارسی

ابتدایی ترین

ساده ترین

معادل ابجد

کهن ترین و عمیق ترین دریاچه جهان

1903

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری