معنی گازی بی رنگ با بوی تند

حل جدول

لغت نامه دهخدا

بوی رنگ

بوی رنگ. [رَ] (اِ مرکب) گل سرخ که بعربی ورد گویند و آن صاحب بوی و رنگ نیکو است. (از برهان) (آنندراج). گل سرخ و ورد. (ناظم الاطباء).


بوی و رنگ

بوی و رنگ. [ی ُ رَ] (ترکیب عطفی، اِ مرکب) رونق. طراوت. زیب و فر:
در آن شارسان کرد چندان درنگ
که آتشکده گشت با بوی و رنگ.
فردوسی.
چو خاقان به ایران درآمد بجنگ
نماند بدین بوم و بر بوی و رنگ.
فردوسی.
ز باغت بجز بوی و رنگی نبینم
خود آن بوی را هم درنگی نبینم.
خاقانی.


رنگ و بوی

رنگ و بوی. [رَ گ ُ] (ترکیب عطفی، اِ مرکب) شأن و شوکت. (برهان قاطع). کر و فر. (برهان قاطع) (آنندراج). جلال و جمال. طمطراق. رونق و صفا. اعتبار و شکوه. زیبایی و وجاهت و با لفظ گرفتن و کشیدن و داشتن مستعمل است. (آنندراج):
بر آن تخت سودابه ٔ ماهروی
بسان بهشتی پر از رنگ و بوی.
فردوسی.
چو آمد به ترمد در و بام و کوی
بسان بهاران پر از رنگ و بوی.
فردوسی.
ابا پیل گردون کش و رنگ و بوی
ز خاور به ایران نهادند روی.
فردوسی.
چو کهتر چنین باشد و مهتر اوی
نماند بر این بوم و بر رنگ و بوی.
فردوسی.
ای گل تو نیز خاطر بلبل نگاه دار
کآنجا که رنگ و بوی بود گفتگو بود.
حافظ.
- رنگ و بوی آمدن از چیزی کسی را، نفع و فایده رسیدن. رجوع به رنگ ذیل معنی نفع و فایده شود:
بهنگام پدرود کردنش گفت:
که آزار داری ز من در نهفت
اگر هست با شاه ایران مگوی
نیاید ترا زین سخن رنگ و بوی.
فردوسی.
- رنگ و بوی بشدن، بی رونق و اعتبار شدن. شکوه و عظمت را از دست دادن:
بر رستم آمد یکی [طوس] چاره جوی
که امروز از این کار شد رنگ و بوی.
فردوسی.
- رنگ و بوی پراکنده شدن از جایی، سعادت و خرمی و رونق از آن جای برفتن. رجوع به رنگ و بوی بشدن شود:
از ایران پراکنده شد رنگ و بوی
سراسر به ویرانی آورد روی.
فردوسی.
- رنگ و بوی دادن به کاری، سر و صورت دادن به آن. به آیین و وضع صحیح بازآوردن آن کار:
شد آیین گشسپ اندر آن راه جوی
که آن رای را چون دهد رنگ و بوی.
فردوسی.
- رنگ و بوی دور شدن از کسی، بی اعتبار شدن. رفتن حیثیت وآبروی از کسی:
چو خاقان چین زینهاری شود
از آن برتری سوی خواری شود
شهنشاه شاید که بخشد بر اوی
چو یکباره زو دور شد رنگ و بوی.
فردوسی.
- رنگ و بوی نماندن، رونق و اعتباری نماندن. سعادت و خرمی و شکوه از جایی برفتن. رجوع به ترکیبات رنگ و بوی بشدن و رنگ و بوی پراکنده شدن شود:
چو کهتر چنین باشد و مهتر اوی
نماند بدین مرزما رنگ و بوی.
فردوسی.
|| استعداد تمام. (برهان قاطع). || مجازاً، اوضاع. حالات. (یادداشت مؤلف):
دگر کس نیارست گفتن بدوی
که این کار خود چیست وین رنگ و بوی.
فردوسی.
|| لون و عطر. سرخی و سپیدی و سیاهی و عطریات که زنان زینت را بکار برند. (از یادداشت مؤلف):
شخودند روی و بکندند موی
گسستند پیرایه و رنگ و بوی.
فردوسی.
دهد حسن عالم سراسر بدوی
کند بی نیازش ز رنگ و ز بوی.
فردوسی.
به دیبا و دینار و زر ودرم
به رنگ و به بوی و به بیش و به کم
بیاراست او را چو خرم بهار
فرستاد در شب بر شهریار.
فردوسی.
- بی رنگ و بوی، بدون زینت و زیور. آشفته حال و ژولیده:
از ایرانیان هرکه بد نامجوی
پیاده برفتند بی رنگ و بوی.
فردوسی.


رنگ و بوی گرفت...

رنگ و بوی گرفتن. [رَ گ ُگ ِ رِ ت َ] (مص مرکب) کر و فر پیدا کردن. جلال و جمال گرفتن. رونق و صفا و طمطراق یافتن. رنگ و آب گرفتن. رنگ و نم گرفتن. (از آنندراج). رجوع به رنگ و بوی و رنگ و نم گرفتن و رنگ و آب گرفتن شود:
چنانش نمای از دل راه جوی
که از وی تو گیری همی رنگ و بوی.
اسدی.


گازی

گازی. (اِ) نام گلی است خوشبوی که بهندی گیوره گویند. (برهان). صحیح کازی است (به کاف تازی و ذال معجمه) بمعنی گل گیوره و عربی است، مگر آنکه گوئیم به زای و کاف فارسی است و به ذال معجمه و کاف تازی معرب آن است. (رشیدی از برهان قاطع چ معین). و رجوع به کاذی شود.


با رنگ و بوی

با رنگ و بوی. [رَ گ ُ] (ص مرکب) با آب وتاب و کروفر استعداد تمام. (آنندراج) (دِمزن). یعنی داب و داراب. و کروفر. و استعداد تمام:
سوی شهر ایران نهادند روی
سپاهی بدان گونه با رنگ و بوی.
فردوسی (از شرفنامه ٔ منیری).


بوی

بوی. (اِ) عطریات. (برهان) (انجمن آرا). عطر و شمیم و عطریات و چیزهای معطر. (ناظم الاطباء). بو. (فرهنگ فارسی معین). این کلمه با کلماتی چون: شب (شب بوی)، سمن (سمن بوی)، غالیه (غالیه بوی)، خوش (خوش بوی)، کافور (کافوربوی)، شیر (شیربوی)، هم (هم بوی)، می (می بوی)، مشک (مشکبوی)، سنبل (سنبل بوی)، یاسمن (یاسمن بوی)، عبیر (عبیربوی)، بد (بدبوی)، بی (بی بوی)، گل (گلبوی)، شاه (شاه بوی)، کم (کم بوی)، پر (پربوی)، نافه (نافه بوی)، غالیه (غالیه بوی)، ترکیب شود:
گبت نادان بوی نیلوفر بیافت
خوبش آمد سوی نیلوفر شتافت.
رودکی.
بوی برآمیخت گل چو عنبر اشهب
بانگ برآوردمرغ با رخ طنبور.
منجیک.
یک لخت خون بچه ٔ تاکم فرست از آنک
هم بوی مشک دارد و هم گونه ٔ عقیق.
عماره.
زمین بود در زیر دیبای چین
پر از درّ خوشاب روی زمین
می و بوی و آواز رامشگران
همه بر سران افسر از گوهران.
فردوسی (از حاشیه ٔ برهان چ معین).
چو شد زیب خسرو چو خرم بهار
بهشتی پر از رنگ و بوی و نگار.
فردوسی.
باد شبگیری بر زلف سیاهش بوزید
طبل عطار شد از بوی، همه لشکرگاه.
فرخی.
تا خوید نباشد برنگ لاله
تا خار نباشد ببوی خیرو.
فرخی.
گفتم که مشک ناب است آن جعد زلف تو
گفتا ببوی و رنگ عزیز است مشک ناب.
عنصری.
مشک باشد لفظ و معنی بوی او
مشک بی بو ای پسر خاکستر است.
ناصرخسرو.
پشت پایی زد خرد را روی تو
رنگ هستی داد جان را بوی تو.
خاقانی.
گلی را که نه رنگ باشد نه بوی
حرام است سودای بلبل بر اوی.
سعدی.
آن گوی معنبر است در جیب
یا بوی دهان عنبرین بوست.
سعدی.
پریرویی و مه پیکر سمن بویی و سیمین بر
عجب کز حسن رویت در جهان غوغا نمی باشد.
سعدی.
- بوی خوش،کنایه از عطر و آنچه بوی خوب دهد. عبیر. عطر. ریّا. (دهار). طیب. طاب. عطر. (منتهی الارب):
پرستار با مجمر و بوی خوش
نظاره بر او دست کرده بکش.
فردوسی.
چو لب را بیاراید از بوی خوش
تو از ریختن آب دستان مکش.
فردوسی.
هم از پیش آن کس که با بوی خوش
همی رفت با مشک صد آبکش.
فردوسی.
|| رایحه. (برهان). بو و رایحه و هر چیزی که دارای رایحه بود. مانند خوشبوی و بدبوی و عنبربوی. (ناظم الاطباء). || طمع. (برهان) (ناظم الاطباء). || امید و آرزو و خواهش. (برهان) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). سراغ و امید و آرزو. (آنندراج).
- به بوی، به امید. به آرزوی:
چه جورها که کشیدند بلبلان از وی
به بوی آنکه دگر نوبهار بازآید.
حافظ.
- بر بوی، به امید:
بر بوی کنار تو شدم غرق و امید است
از موج سرشکم که رساند بکنارم.
حافظ.
صد جوی آب بسته ام از دیده بر کنار
بر بوی تخم مهر که در دل بکارمت.
حافظ.
|| محبت. (برهان) (ناظم الاطباء). || خوی و طبیعت. || بهره و نصیب. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || تلاش. (ناظم الاطباء). رجوع به بو شود.

فرهنگ عمید

بوی رنگ

گل‌سرخ،

واژه پیشنهادی

فرهنگ فارسی هوشیار

رنگ و بوی

شان و شوکت، رونق و صفا، زیبائی و وجاهت، اعتبار و شکوه

ترکی به فارسی

گازی

غازی

گویش مازندرانی

گازی

قسمت انتهایی خیار، بیماری عصبی و کج شدن موقتی چانه که در...

معادل ابجد

گازی بی رنگ با بوی تند

795

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری