معنی گره زدن

لغت نامه دهخدا

گره زدن

گره زدن. [گ ِ رِه ْ زَ دَ] (مص مرکب) بستن. عقده زدن:
موئی چنین دریغ نباشد گره زدن
بگذار تا کنار و برت مشکبو شود.
سعدی.
گره بر سر بند احسان مزن
که این زرق و شید است و تزویر و فن.
سعدی.
خورده ٔ جان میجهد از سنگ بیرون چون شرار
میزنی چندین گره بر روی یکدیگر چرا.
صائب (از آنندراج).
|| کنایه از ذخیره نهادن. || مال دنیا جمع کردن. (برهان) (آنندراج).

حل جدول

فارسی به انگلیسی

گره‌ زدن‌

Ball, Knot, Tie

فارسی به ترکی

گره زدن‬

düğümlemek

فارسی به عربی

گره زدن

حک، حلقه، ربطه، عقده، کشکشه

فرهنگ فارسی هوشیار

گره زدن

عقده زدن، بستن

فارسی به آلمانی

گره زدن

Binden, Bindung (f), Knorren, Knoten (m), Knüpfen, Knüpfen, Punktgleichheit (f), Schlips (m), Stricken, Schnorren [verb]

معادل ابجد

گره زدن

286

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری