معنی گس
لغت نامه دهخدا
گس. [گ َ] (ص) زمخت. عَفِص. مزه ای چون مزه ٔ مازو وسنجد نارسیده و بهی نارسیده. بعض شراب های انگوری که پوست دهان و گلو را فراهم کشد: پوست انار گس است.
گس. [گ ُ] (اِخ) جزیره ای در آسیای صغیر. رجوع به فهرست ایران باستان شود.
فرهنگ معین
(گَ) (ص.) (عا.) مزه ای که دهان را می بندد.
فرهنگ عمید
مزهای که دهان را جمع کند، مثل مزۀ میوۀ نارس،
زمخت،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
دبش
فارسی به انگلیسی
Acrid
فارسی به ترکی
buruk, kekre
فارسی به عربی
ماده مقلصه
گویش مازندرانی
گردن، توجه کردن، گیسو
فرهنگ فارسی هوشیار
میوه نارسیده که دهان را جمع می کند
فرهنگ عوامانه
مزه ای است شبیه به مزه پوست انار.
معادل ابجد
80