معنی گشوده

لغت نامه دهخدا

گشوده

گشوده. [گ ُ دَ/ دِ] (ن مف) رجوع به گشودن و گشادن و گشاده شود.

فرهنگ معین

گشوده

(گُ دَ یا دِ) (ص مف.) باز شده، وا شده.

فرهنگ عمید

گشوده

بازکرده،
رهاشده،

حل جدول

گشوده

گشاده، وا، منبسط

وا

مترادف و متضاد زبان فارسی

گشوده

باز، مفتوح، وا، گشاده، منبسط

فارسی به انگلیسی

گشوده‌

Open, Outspread, Plain

فارسی به عربی

گشوده

حل ازرار

فرهنگ فارسی هوشیار

گشوده

(اسم) مفتوح باز شده مقابل بسته مسدود: بعضی از جانوران که پرک چشم ندارند چشمهای ایشان همیشه گشاده بود، رها شده: بر آخورش استوار ببند چنانکه گشاده نتواند شد، جاری کرده روان ساخته، تصرف کرده فتح کرده، شاد کرده، جدا کرده منفصل: دو دست بر خاک زند انگشتها از یکدیگر گشاده و باطن انگشتها ء چپ بر پشت انگشتان راست، حل کرده، روان کرده (شکم و مانند آن)، زایل کرده رفع کرده، بهم زده، آشکار کرده، راست شده درست شده، حاصل شده نتیجه داده، قطع رابطه کرده، منجلی پس از کسوف و خسوف.

معادل ابجد

گشوده

335

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری