معنی گواهی به ورشکستگی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
ورشکستگی. [وَ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ] (حامص مرکب) افلاس. پریشانی و ناداری. (ناظم الاطباء).
گواهی
گواهی. [گ ُ] (حامص) شهادت. (آنندراج) (دهار): بس است او برای گواهی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 319). من به اعتماد تو تعلق به گواهی درخت کردم. (کلیله و دمنه). میعادی معین گشت که قاضی... به گواهی درخت حکم کند. (کلیله و دمنه).
مرا ز خضر طریقت نصیحتی یاد است
که بی گواهی خاطر به هیچ راه مرو.
صائب.
فرهنگ عمید
مترادف و متضاد زبان فارسی
فارسی به عربی
افلاس
فرهنگ فارسی هوشیار
ناداری و پریشانی، مفلسی، زیان دیدن
فارسی به ایتالیایی
فرهنگ معین
(~.) (حامص.) شهادت، تأیید و تصدیق درستی یا نادرستی امری.
فارسی به آلمانی
Zeuge [noun]
معادل ابجد
1065