معنی گوشت تلخ

لغت نامه دهخدا

گوشت تلخ

گوشت تلخ. [ت َ] (ص مرکب) بداَدا. بدگوشت. (یادادشت مؤلف). نچسب. بدعنق. بدخلق.

فرهنگ معین

گوشت تلخ

(تَ) (ص مر.) (عا.) بداخلاق، بدمعاشرت.

فرهنگ عمید

گوشت تلخ

بدخو، بدخلق،

حل جدول

گوشت تلخ

عبوس، بدعنق

فرهنگ فارسی هوشیار

گوشت تلخ

بد خلق بدادا: تمام هستی و شئون زندگانی وی با از دست دادن یک شوهر گوشت تلخ پر مدعا از بین رفته است.

معادل ابجد

گوشت تلخ

1756

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری