معنی یان
لغت نامه دهخدا
یان. (اِ) به معنی هذیان باشد و آن سخنان نامربوطی است که بیماران خراب گویند. (برهان). در فرهنگ به معنی هذیان نوشته، از این قرارلفظ هذیان را که عربی است پارسیان معجم کردند چنانکه عیالمند را یالمند گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج). هذیان. (رشیدی) (جهانگیری). چرند و پرند. پرت و پلا. شر و ور. ترت و پرت. هاداران پاداران:
با سخن تو همه سخنها یان است
با هنر تو همه هنرها بیکار.
فرخی.
|| صوفیه آنچه در عالم غیب مشاهده می شود یان می گویند و یانات جمع آن است و عربان کشف خوانند. (برهان). شطح. || غش و بیهوشی. (ناظم الاطباء). || مرکب و راحله. (جهانگیری). || (ترکی، اِ) به ترکی طرف و جانب را میگویند. (برهان قاطع). || در اصطلاح یراق اسب درشکه و ظاهراً ترکی است.
یان. (پسوند) (مرکب از «ی » وصل + «َان » جمع) چون کلمه ٔ مفردی به «آ» ختم شود مثل دانا و شما، غالباً در جمع «یان » علامت جمع است: دانایان، شمایان، توانایان. (یادداشت مؤلف). || گاهی چون کلمه ای به های بیان حرکت ختم شود، بهنگام نسبت، «ان » در آخر کلمه آرند و ها را بدل به یاء کنند، چون مادیان در نسبت به ماده و کاویان در نسبت به کاوه. (یادداشت مؤلف).
فرهنگ معین
سخنان بی معنی که بی اراده گفته شود، هذیان. [خوانش: (اِ.)]
فرهنگ عمید
سخن بیمعنی، هذیان: با سخن تو همه سخنها یان است / با هنر تو همه هنرها بیکار (فرخی: لغتنامه: یان)،
حل جدول
ترکی به فارسی
نزد
فرهنگ فارسی هوشیار
شد (رفت)
معادل ابجد
61