معنی یبوست
لغت نامه دهخدا
یبوست. [ی ُ س َ] (ع اِمص) یبوسه. خشکی و عدم تری. (ناظم الاطباء). خشکی. (غیاث اللغات) (السامی):
گرچه در خشکی هزاران رنگهاست
ماهیان را با یبوست جنگهاست.
مولوی.
|| ضمور و لاغری. (ناظم الاطباء). || ناروانی (در شکم). بستگی در شکم. مقابل لینت.
- یبوست معده، اجابت نکردن آن. قبض آن.
فرهنگ معین
(اِمص.) خشکی، عدم رطوبت، در فارسی: خشکی مزاج و کار نکردن شکم. [خوانش: (یُ سَ) [ع. یبوسه]]
فرهنگ عمید
(پزشکی) نوعی اختلال رودهای که در آن عمل دفع با دشواری صورت میگیرد و معمولاً به علت کمتحرکی و کم نوشیدن مایعات ایجاد میشود،
[مقابلِ رطوبت] [قدیمی] خشکی،
حل جدول
عارضه ای در دستگاه گوارش
مترادف و متضاد زبان فارسی
خشکی، قبض،
(متضاد) لینت
فارسی به انگلیسی
Constipation
فارسی به ترکی
kabızlık
فارسی به عربی
امساک، مخالفه
فرهنگ فارسی هوشیار
خشکی، خشکی مزاج دراین عارضه ماده دفعی در روده ها خشکی و سفتی خاصی پیدا میکند و دفع آنها باصعوبت انجام میشود.
فرهنگ فارسی آزاد
یَبُوسَت، غیر از معانی مصدری، خشکی،
فارسی به ایتالیایی
stitichezza
معادل ابجد
478