معنی یساول

لغت نامه دهخدا

یساول

یساول. [ی َ وُ] (اِخ) دهی است از دهستان قشلاقات بخش قیدار شهرستان زنجان واقع در 59 هزارگزی جنوب قیدار با 163 تن سکنه. آب آن از قزل اوزن و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).

یساول. [ی َ وُ] (اِخ) دهی است از دهستان شراء پائین بخش وفس شهرستان اراک واقع در 3 هزارگزی راه عمومی با 423 تن سکنه. آب آن از چاه و چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).

یساول. [ی َ وُ] (ترکی، اِ) یساور. سواری که ملازم امرا و رجال بزرگ باشد. (ناظم الاطباء). مأمور تشریفات درباری به طور عام:
بنده ٔ آن نگاه خشم آلود
که یساول به مجلسش غضب است.
فوقی (از آنندراج).
یساولان حقیقت را به عرض رسانیدند اورا به حضور طلبید. (تاریخ زندیه ٔ گلستانه). در بیان تفصیل شغل لشکرنویس دیوان اعلی که وزیر سرکار آقایان و قوشچیان و یساولان و قاپوچیان دیوان حرم و غیرهم... و ارقام و احکام طلب و تنخواه امرا و مقربان درگاه و آقایان و قوشچیان و یساولان و... که غیر غلام باشند... به مهر او می رسد. (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی صص 40- 41). در بیان تفصیل شغل ایشیک آقاسی باشی... مشارالیه ریش سفید کل یساولان... و مواجب و تیول... بر طبق... رقم صادر می گردد. (تذکره الملوک ص 8). از تنخواه و مقربان و یساولان بیست دینار... و رسوم پیشکش به شرح اسم لشکرنویس است. (تذکره الملوک ص 62). تیول و مواجب همه ساله، یساولان: یکهزار و پانصد و هشتادوهفت تومان... (تذکره الملوک ص 93).
- یساولان قور، مأموران تسلیحات. سواران و نظامیان مسؤول اسلحه و قورخانه: شغل مشارالیه آن است که... سایر کیفیات سرکار مزبور را از قورچیان و یوزباشیان و یساولان قور و غیرهم را نیز وزراء قورچی خط گذاشته و طوامیر و تصدیقات و نسخه جات ملازمت یوزباشیان و یساولان قور و... نزد وزرای مذکوره ضبط و... می نوشته اند. (تذکره الملوک ص 84). شغل مشارالیه آن است که... سایر کیفیات طلب و همه ساله تیول و مواجب یوزباشیان و یساولان قور و غیره... می نوشته اند. (تذکره الملوک ص 38).
- یساول صحبت، رئیس تشریفات. (ناظم الاطباء): تیول و مواجب همه ساله:... یساولان صحبت و ایشیک آقاسیان حرم و دیوان هادیان چهارهزاروهفتصدوبیست و یک تومان. (تذکره الملوک ص 92)... مشارالیه ریش سفید کل یساولان صحبت و ایشیک آقاسیان... (تذکرهالملوک ص 8). همگی یساولان صحبت و ایشیک آقاسیان را «مقرب الحضرت » می نویسند. (تذکره الملوک ص 28).
|| پیک و قاصد دولتی. (ناظم الاطباء). || ملازمی که چماق طلا و یا نقره بر دوش گرفته پیشاپیش امرا رود. (ناظم الاطباء). مقرعه داران. مأموران «دورشو دورشو» یا «بردابردگوی ». نقیب و چوبدار. (از غیاث) (از آنندراج). چوبداری را گویند که برای نظم صفوف و طرد و منع بیگانه در دربار ارباب دولت باشد. (سنگلاخ). || میرتوزک (یزک ؟) پاسبانان. (ناظم الاطباء). میریزک. (از آنندراج). || حاشیه نشینان و ملازمان و نوکرها.

یساول. [ی َ وُ] (اِخ) دهی است از دهستان آتش بیک سراسکند شهرستان تبریز واقع در 25 هزارگزی باختر سراسکند با 229 تن سکنه. آب آن از چشمه و رود و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

یساول. [ی َ وُ] (اِخ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 4 هزارگزی جنوب باختری قره آغاج با 204 تن سکنه. آب آن از چشمه سارها و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

یساول. [ی َ وُ] (اِخ) امیر خراسان از طرف ابوسعید که مردی ستمگر بود و در سال 716 هَ. ق. از یاران یسور شکست خورد و در راه فرار به عراق به سال 717 هَ. ق. به قتل رسید. (از تاریخ مغول ص 330). و رجوع به حبیب السیر شود.


یساول باشی

یساول باشی. [ی َ وُ] (ترکی، اِ مرکب) مرکب از یساول + باشی (= مهتر و رئیس). مهتر یساولان. رجوع به یساول شود.

یساول باشی. [ی َ وُ] (اِخ) دهی است از دهستان جعفرآباد بخش فاروج شهرستان قوچان واقع در 36 هزارگزی جنوب خاوری قوچان. سکنه ٔ آن 153 تن و آب آن از قنات است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


یساول خانه

یساول خانه. [ی َ وُ ن َ / ن ِ] (اِ مرکب) جای یساول. محل یساولان. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به یساول شود.


صحبت یساول

صحبت یساول. [ص ُ ب َ ی َ وُ] (اِ مرکب) شخصی باشد که عصای نقره و طلا یا چماق و عصا بدست در محفل ایستاده میباشد و این نسبت سایر اهتمامیان معتبرتر و سردار آن را میرتوزک گویند:
در مجلسی که یار تو صحبت یساول است
مهر منیر بوته ٔ تیر تغافل است.
میرزا زکی ندیم.
شاهان هند را میرتوزک سه قسم می باشند: اول و دوم و سوم و هر کدام بجای خود امیر است امارتبه ٔ اولین بالاتر و صحبت یساول تابع آن و روز دیوان عام صاحب نسق و میراهتمام همین میر توزک اول میباشد. (بهار عجم) (آنندراج) (فرهنگ نظام).

فارسی به انگلیسی

یساول‌

Escort, Vanguard

فرهنگ عمید

یساول

جلودار، قراول، نگهبان،
[قدیمی] در دورۀ صفویه، مٲمور تشریفات، نقیب، صف‌آرا،

فرهنگ معین

یساول

(یَ وُ) [تر.] (اِ.) جلودار، پیش قراول.

حل جدول

یساول

جلودار، نگهبان

نگهبان چماق دار

فرهنگ فارسی هوشیار

یساول

جلودار، قراول و نگهبان

معادل ابجد

یساول

107

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری