معنی یکهو

لغت نامه دهخدا

یکهو

یکهو. [ی ِ هَُ] (ق مرکب) (اصطلاح عامیانه) در تداول عوام، دفعتاً. غفلتاً. ناگهان. فجاءه. ناآگاهان. (یادداشت مؤلف). || تماماً. کلیتاً. بالتمام. همگی. جملگی. همه. تمام. یک باره و نه به دفعات. در یک بار. (یادداشت مؤلف). یهو.

فرهنگ معین

یکهو

(یَ هُ) (ق مر.) (عا.) ناگهان، غیر - منتظره.

فرهنگ عمید

یکهو

یک‌دفعه، یک‌مرتبه، ناگهان،

حل جدول

یکهو

یکباره

هلپی

فارسی به انگلیسی

یکهو

Bang, Sudden, Suddenly

فرهنگ فارسی هوشیار

یکهو

غفلتاً، ناگهان، ناآگاهان

معادل ابجد

یکهو

41

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری