معنی یک لاقبا
لغت نامه دهخدا
یک لاقبا. [ی َ / ی ِ ق َ] (ص مرکب) یک قبا. که تنها یک قبای بی آستر در بر دارد. || سخت فقیر. بی چیز. نادار. درویش. مفلس. (یادداشت مؤلف):
زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را
ولیکن پوست خواهد کند ما یک لاقبایان را.
سیدمحمدحسین شهریار.
و رجوع به یک قبا شود.
فرهنگ معین
(~. قَ) (ص مر.) (عا.) بی چیز، تهی دست.
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
یک لاکپا پاپتی (صفت) بی چیز بی نوا تهیدست: اگر پطرس شاه دختربامیرهوشنگ که شاهزاده است و لشکر و سایه و مملکت دارد ندهد بمن که شاگرد قهوه چی هستم و یک لاقبادختر می دهدخ
معادل ابجد
164