معنی آرنج

لغت نامه دهخدا

آرنج

آرنج. [رَ] (اِ) مفصل و بند و میان بازو و ساعد از طرف وحشی. مرفق. آرج.آرن. آران. وارَن. وارنج. آرنگ. رونکک:
گهی ببازی بازوش را فراشته داشت
گهی به رنج جهان اندرون بزد آرنج.
ابوشکور.
آستین ازبرای رنج و الم
تا به آرنج برزنی هر دم.
اسدی (از شعوری).
زبهر سنگ ملمع که آیدت در دست
بسا کسان که شکستی بسنگشان آرنج.
امیرخسرو دهلوی.
|| یاز. ذراع. اَرَش.

فرهنگ معین

آرنج

(رِ) (اِ.) مرفق، مفصل میان ساعد و بازو.

فرهنگ عمید

آرنج

محل اتصال بازو و ساعد از طرف بیرون، مفصل میان ساعد و بازو،

حل جدول

آرنج

آرن، مرفق

مرفق، وارن

ارن

آرن

وارن

آران


آرنج

مرفق

مترادف و متضاد زبان فارسی

آرنج

آرنگ، مرفق، وارن، وارنگ

فارسی به ترکی

فرهنگ فارسی هوشیار

آرنج

مفصل وبند میان بازو، مرفق

فارسی به ایتالیایی

آرنج

gomito

واژه پیشنهادی

آرنج

آران

معادل ابجد

آرنج

254

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری