معنی آوازه‌خوان

حل جدول

آوازه‌خوان

مغنی

خنیاگر

فرهنگ عمید

پاتر

زن آوازه‌خوان،
رقاصه،


مغنی

آوازه‌خوان، مطرب، سرود‌گوینده،


سرودسرا

آن‌که سرود بخواند، سرودسراینده،
[قدیمی] آوازه‌خوان، مغنی،


قوال

کسی که در محافل به آواز خوش اشعار بخواند، آوازه‌خوان، نغمه‌گر،


خوان

خواندن
خواننده (در ترکیب با کلمه دیگر): آوازه‌خوان، روزنامه‌خوان، روضه‌خوان، قرآن‌خوان،


خنیاگر

آوازه‌خوان، سرودخوان: بشنو و نیکو شنو نغمهٴ خنیاگران / به پهلوانی‌سماع به خسروانی‌طریق (مسعود سعد: ۴۹۷)،
نوازنده،


دم کش

[عامیانه] تشکچه‌ای که پس از دم کردن برنج در روی دیگ می‌گذارند،
(موسیقی) [منسوخ] آوازه‌خوانی که به متابعت آوازه‌خوان دیگر آواز بخواند تا او نفس تازه کند،
(موسیقی) [منسوخ] آوازخوان،


غزل خوان

کسی که غزل بخواند، غزل‌خواننده، غزل‌سُرا،
(اسم، صفت) [مجاز] مطرب، آوازه‌خوان: من غزل‌گوی تواَم تا تو غزل‌خوان منی / ای غزل‌گوی غزل‌خوان غزل‌خواه ببال (فرخی: ۲۱۳)،
(قید) در حال غزل خواندن: نذر کردم گر از این غم به در‌آیم روزی / تا در میکده شادان و غزل‌خوان بروم (حافظ: ۷۱۸)،

مترادف و متضاد زبان فارسی

شادخوار

خوشگذران، عیاش، باده‌گسار، می‌نوش، نوشخوار، آوازه‌خوان، مطرب

بیوگرافی

آل جالسن

بازیگر، خواننده، نمایشگر (1886 سن‌پترزبورگ- روسیه 1950) در کودکی همراه خانواده‌اش به آمریکا مهاجرت کرد. پدرش تک‌خوان کنیسه‌ای در واشنگتن بود. با ایفای نقش بر روی صحنه‌های تئاتر نیویورک به شهرت رسید و خیلی زود محبوب‌ترین ستاره آواز آمریکا شد. جالسن یکی از شخصیت‌های افسانه‌ای در صنعت نمایش آمریکا بود. از فیلم‌هایش: جالسن دوباره آواز می‌خواند، خواننده جاز، احمق آوازخوان‌، پسر ماما، برو برقص، بچه آوازه‌خوان، خدای بزرگ، من یک ولگردم، رژه هالیوود، راپسودی این بلو.


درک بوگارد

بازیگر (1921 لندن- انگلستان 1999) در سال 1939 وارد تئاتر شد. پس از خدمت در ارتش، طی جنگ جهانی دوم، کار حرفه‌ای خود را آغاز کرد. در دهه 1960 در فیلم‌های «قربانی بازیل دیردن» و نقش اصلی «پیش‌خدمت جوزف لوزی» به شهرت رسید. اوج کارش در فیلم «مرگ در ونیز لوکینو ویسکونتی» بود. در سال 1992 لقب «سر» گرفت. از فیلم‌هایش: نومیدی، پلی در دوردست، نگهبان شب، بابا نوستالژی، غروب خدایان، می‌توانستم همچنان آواز بخوانم، دکتر دچار دردسر، رقصیدن با جنایت، باغبان اسپانیایی، فرشته سرخپوش، آوازه‌خوان نه آواز.

ضرب المثل فارسی

آواز خر در چمن

ضرب المثل آواز خر در چمن این ضرب المثل در مواردی بکار می‌رود که شخص فکر می‌کند تواناتر از دیگران است.
 در دوره‌ای که خانه‌ها مثل امروز حمام نداشتند، هر محله یا شهری تنها یک حمام عمومی داشت که تمام مردم شهر از آن حمام عمومی استفاده می‌کردند. این حمام‌ها سقف‌های بلند و گنبدی داشتند و حوضچه‌ای در وسط حمام که وقتی آب گرم در آن می‌ریختند، حمام بخار می‌کرد و صدا خیلی خوب در حمام می‌پیچید و هر وقت شخصی در حمام می‌خواند صدایش بسیار خوب و صاف به گوش می‌رسید.
یک روز صبح که یک مرد به حمام عمومی رفته بود، دید کسی در حمام نیست و حمام خیلی خلوت است. مرد دلش خواست بزند زیر آواز و کمی بخواند. وقتی شروع به خواندن کرد. از صدایش که در فضای حمام می‌پیچید خیلی خوشش آمد و همینطور که خودش را می‌شست با صدای بلند هم آواز می‌خواند. کمی که گذشت به خودش گفت: چرا من چنین صدای خوشی داشتم و از آن استفاده نمی‌کردم؟ من با این صدای دلنشین می‌توانم از خوانندگان معروف دربار شوم و در جشن‌های دربار بخوانم و کیسه کیسه سکه‌ی طلا پاداش بگیرم و از این زندگی سخت و پرمشقت نجات پیدا کنم.
مرد با این فکر سریع کارهایش را کرد و از حمام خارج شد و یک راست به خانه‌اش رفت، بعد بهترین لباس‌هایش را پوشید و به طرف قصر پادشاه حرکت کرد. گذشتن از صف نگهبانان قصر کار بسیار سختی بود، ولی مرد به هر شکلی بود توانست اجازه دیدار حضوری پادشاه را بگیرد. او به همه‌ی اطرافیان پادشاه گفت: من صدای بسیار خوبی دارم ولی این استعدادم را تا به امروز نتوانسته بودم کشف کنم و امروز اتفاقی این استعدادم را کشف کردم. اما امروز آمده‌ام تا با صدای زیبایم برای پادشاه کمی آواز بخوانم.
وقتی مرد به حضور پادشاه رسید اجازه گرفت و شروع کرد به آواز خواندن. هنوز یک لحظه نگذشته بود که همه حاضرین در قصر گوشهایشان را گرفتند و با دست به او اشاره کردند که دیگر نخواند. مرد که خودش هم فهمیده بود صدایش، آن صدای داخل حمام نیست سکوت کرد پادشاه گفت: ما را مسخره کردی؟ این صدا قابل تحمل نیست چه برسد دلنشین.
مرد ترسید و گفت: اگر اجازه بدهید یک خمره‌ی بزرگ را تا نصفه آب کنند و برای من بیاورند تا صدای واقعی مرا بشنوید. پادشاه که کاری نداشت و حوصله‌اش سر رفته بود، دستور داد تا خمره‌ای بزرگ را تا نصفه آب کنند و برای مرد بیاورند. خمره را که آوردند، مرد سرش را در خمره فرو کرد و شروع کرد به آواز خواندن. کمی که خواند خودش احساس کرد که صدایش آنچه توقع‌اش را داشته نیست. مرد با ناامیدی سرش را از خمره درآورد و حاکم که احساس کرد مرد دارد آنها را مسخره می‌کند دستور داد تا نگهبانان چند ترکه چوبی بیاورند و در خمره بیندازند و آنقدر این ترکه را خیس کنند و مرد را کتک بزنند تا آب خمره تمام شود.
نگهبانان چند ترکه آوردند. سپس ترکه‌ها را در خمره می‌بردند، تر می‌کردند و به تن و بدن مرد آوازه‌خوان می‌زدند. با هر ضربه‌ای که مرد می‌خورد، به جای داد و بیداد فقط می‌گفت: خدا رو شکر. کمی که گذشت پادشاه که می‌دید با هر ضربه مرد آوازه خوان یکبار خدا را شکر می‌کند، به نگهبانان گفت دست نگهدارید و از مرد آوازخوان پرسید: مرد حسابی تو در قبال کار اشتباهی که کردی ترکه می‌خوری، پس چرا خدا را شکر می‌کنی؟
مرد آوازخوان گفت: من امروز صبح در حمام آواز خواندم و احساس کردم صدای خوبی دارم. خدا را شکر می‌کنم که اینجا و در خمره‌ی نصفه‌ آب، در حضور شما خواندم. من می‌خواستم از شما بخواهم به حمام بیایید تا در آنجا برای شما برنامه اجرا کنم. اگر شما آنجا می‌آمدید و چنین دستوری را تا تمام شدن آب خزینه‌ی حمام صادر می‌کردید، من زیر ضربات ترکه‌ها حتماً می‌مردم.
پادشاه از جواب هوشمندانه‌ی مرد آوازخوان خوشش آمد و به نگهبانان دستور داد دست نگهدارند و از مجازات مرد آوازخوان چشم پوشی کرد.

معادل ابجد

آوازه‌خوان

677

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری