معنی اَسوَد

حل جدول

اَسوَد

سیاه تر

لغت نامه دهخدا

اساود

اساود. [اَ وِ] (ع ص، اِ) ج ِ اَسوَد. ماران سیاه. مارهای سیاه بزرگ. || مالهای بسیار. اسباب. || ج ِ اَسودَه. جج ِ سَواد.


نباح

نباح. [ن ُ] (ع مص) خشن شدن آواز هدهد به خاطر سالمند شدن آن. (از اقرب الموارد از اللسان) (از معجم متن اللغه) (از المنجد). || هجا گفتن شاعر. (معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). گویند: نبحتنی کلابک، لحقتنی شتائمک. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) (المنجد). || (اِ) آواز سگ. (منتهی الارب) (آنندراج). بانگ سگ. (مهذب الاسماء) (دهار) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). بانگ غیرمعتاد سگ که در عرف آن را ناله ٔ سگ گویند. (غیاث اللغات از منتخب اللغات و کشف اللغات و صراح). عوعو. واق واق. وق وق:
اگرچه هر دو به آواز و بانگ معروفند
زئیر شیر شناسند مردمان ز نباح.
مسعودسعد.
ز ویرانه ٔ عارفی ژنده پوش
یکی را نباح سگ آمد به گوش.
سعدی.
|| آواز شیر بیشه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بانگ شیران. (از معجم متن اللغه). || بانگ نوعی مار بزرگ که آن را اَسوَد خوانند. (اقرب الموارد).

فرهنگ فارسی آزاد

لوح اسود

لَوح اَسوَد، تخته سیاه، که در تعلیم مورد استفاده مُعلّم قرار می گیرد (در قدیم فقط برنگ سیاه بود و با گچ بر آن می نوشتند)،


رکن

رُکن، ستون- پایه- ستون تکیه گاه- عضو عمده و مهم- امر عظیم- بزرگ و رئیس قوم- عزت و عُلُّو- هر یک از گوشه های کعبه که عبارتند از رکن عراقی- رکن شامی- رکن یمانی و رکن اَسوَد (جمع: اَرکان- اَرکُن)

معادل ابجد

اَسوَد

71

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری