معنی بلافاصله
فرهنگ واژههای فارسی سره
بی درنگ
فارسی به انگلیسی
Forthwith, Immediate, Presently, Readily, Soon, Straightway, Thereupon
فارسی به ترکی
fasılasız
واژه پیشنهادی
پشت بند
در زمان، بی درنگ، فوراً، بلافاصله در زبان پهلوی
اَندَر زمان= andar zamãn
لایه سنگ نرم، گرمادیدهای که بلافاصله در زیر سنگکره سخت قرار گرفته
سستکره، خمیر کره، استنوسفر یا گوشته بالایی
سازمانی بین المللی که بلافاصله پس از جنگ جهانی دوم برقرار شد و جانشین جامعه ملل گردید
سازمان ملل متحد
فرهنگ معین
(بِ ص ِ لِ) [ع.] (ق.) فوری، بی - وقفه.
کلمات بیگانه به فارسی
بی درنگ
مترادف و متضاد زبان فارسی
صفت آنی، بیدرنگ، دردم، علیالفور، فوراً، هماندم، فوری، بیوقفه
فرهنگ فارسی هوشیار
در دم اندر زمان
انگلیسی به فارسی
بلافاصله
ترکی به فارسی
بلافاصله
معادل ابجد
239