معنی بیقید
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) لاابالی بی ضبط لاقید.
فارسی به ایتالیایی
spensierato
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیاعتنا، بیبندوبار، بیفکر، بیمبالات، سپوزکار، لاابالی، لاقید،
(متضاد) مسئول، مقید
قلندر
بیقید، درویش، صوفی
بیخیال
بیغم، بیفکر، بیقید، غافل، سهلانگار، لاابالی، لاقید
بیاحتیاط
بیپروا، بیقید، بیمبالات، بیملاحظه، سربههوا، نامحتاط،
(متضاد) محتاط
گسستهعنان
عنانگسسته، گسستهمهار، لجامگسیخته، بیقید، رها، لاقید،
(متضاد) مهار
فرهنگ عمید
بیقید، بیپروا، بیبندوبار،
ولنگار
بیقید، بیپروا، بیبندوبار،
مطلق
آزاد و رها، بیقید،
گسسته عنان
عنانبریده، لجامگسیخته،
[مجاز] سرخود، سرکش، بیقید،
قلندر
مجرد، بیقید، و از دنیاگذشته، درویش،
معادل ابجد
126